درباره ما

اعزام به خدمت

سال 93 بود که مادر بزرگم از دنیا رفت . اونموقع در خانه کلنگی 500 متری زندگی می کرد . حدودا بعد از گذشت 2 سال اون ملک به یکی از سازنده های کرج فروخته شد و مبلغش بین فرزندان تقسیم شد . وقتی ملک فروخته شد تمام فرزندان قدر سهم خودشون رو گرفتن جز پدر من این ریسک رو انجام داد و این مبلغ از پول رو وارد این کار کرد و یک واحد پیش خرید کرد . دقیقا در اون زمان من سرباز پدافند هوایی ارتش بودم .
دوران سربازی

بعد از 2 ماه کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم وارد این کار بشم و از روز هایی که پادگان نمیرم یا مرخصی دارم استفاده بکنم و تو این تایم ها از تخصص مهندس استفاده کنم .قبل از اینکه برم سر ساختمون پی ش خودم فکر می کردم الان که من پامو بزارم اونجا چون یه واحد پیش مهندس داریم و بالاخره بابامو میشناسه میتونم اونجا یه منصب خوب بگیرم و بالاخره رئیس بازی در بیارم ولی دقیقا عکس این اتفاق افتاد ، مهندس از همون روز اول بیل و کلنگ رو داد دستم و گفت باید مثل بقیه کار کنی خلاصه حدود یکسال سختی هاشو به جون خریدم و با افتخار کارگری کردم البته که تو این یکسال صدبار از کارم پشیمون شدم و تا مرز عوض کردن شغل هم رفتم ولی هیچوقت تسلیم نشدم .
پایان پروژه

در نهایت واحدی که از مهندس پیش خرید کرده بودیم پیشرفت خوبی کرده بود و این انگیزه ی منو چند برابر می کرد که تو شغل ساخت و ساز بمونم با همه سختی هایی که برای من داشت از بعد مسافت تا مشکلاتی که خدمت سربازی برام بوجود میاورد ولی در نهایت این پروژه به اتمام رسید .
انتخاب مسیر آینده

چند ماهی درگیر ارسال رزومه به شرکت های مختلف بودم ولی تصمیمم بازم قطعی نبود چند ماه گذشت و از مهندس خبر رسید که قصد داره ساختمون جدیدش رو شروع کنه با مشورتی که با مهندس داشتیم واحد قبلی رو فروختیم و مجدد یک واحد جدید پیش خرید کردیم تا اینجا سرمایه پدرم داشت کار میکرد و سود دهی داشت اما من چی ؟ آینده من چی میشه ؟ به همه ی این موارد فکر می کردم تا مهندس پیشنهاد همکاری بهم داد چون تو این مدت پشت کارم و جدیتم رو دیده بود پیشنهاد سرپرست کارگاهی رو قبول کردم چون هرجوری حساب می کردم این پیشنهاد برای من یه پیشرفت حساب می شد .
مدیریت کارگاه

خلاصه که در این مدت سرپرست کارگاه پروژه شده بودم و تمام مسئولیت کارگاه با من بود به جز خرید های بزرگ مثل میلرگرد و ... که به عهده ی خود مهندس بود . در این دوران به این فکر افتادم برم دانشگاه مجدد و عمران بخونم چون لیسانس ساخت و تولید داشتم حتی چند باری تا پر کردن فرم ثبت نام هم پیشرفتم اما بعد از مشاوره با مهندس پشیمون شدم چون تجربه دانشگاه و اطلاعات ضعیفشون رو داشتم و پیشنهاد مهندس آموزش در بازار کار و کسب تجربه از افراد با مهارت بالا بود .
پیشنهاد مجری ساختمان

تا آخرین روز های پروژه پیش مهندس بودم تا یکروز مهندس تو کارگاه پیشنهادی داد بهم که یکی از دوستانم سرمایه خوبی داره و می خواد وارد این کار بشه ولی تجربه و تخصص نداره من با شناختی که ازت دارم میدونم میتونی این کارو انجام بدی منم خدمت سربازیم تموم شده بود و برادرم هم آخرای خدمتش رو گذرونده بود چون میخواستم وارد یک چالش جدید بشم و صفر تا صد کار باخودم باشه هم می ترسیدم هم استرس داشتم اما با مشورت هایی که گرفتیم از مهندس با برادرم شروع به ساخت این پروژه کردیم .
شروع ساختمان سازی با سرمایه شخصی

در تمام این سال ها درست بود تخصص رو بلد بودم اما تو سرمایه گذاری شکل خریدو فروش به اون صورت توانایی نداشتم در این مدت سعی کردم این موضوع که مهمترین قسمت ساختمان سازی هست رو بهش مسلط بشم و با مشورت هایی که با مهندس داشتم و با استفاده از تجربیاتش طی این چند سال بالاخره در سال 1401 به این پختگی رسیدم که ملک مناسب خرید کنم خوب بسازم و به قیمت واحد هارو بفروشم تا بتونم از کل این دست آوردهامون به درستی محافظت کنم و بالاترین استفاده رو ببرم .
شروع ساخت ملک کلنگی ما

بزودی شروع پروژه تهران